تساهل و تسامح
بحران سینمای ایران بهعلت تعریفنشدگی سینما در فرهنگ ایران یا ایران اسلامی است. سینما به مثابه هنر عصر مدرن یا هنر مدرنیته با فرهنگی مبتنی بر ارزشهای دیرپای کهن، عرف، مذهب و نوع اندیشهی ایرانی در تضاد است. سینما اتومبیل نیست که ما واردش کردیم و دچار ترافیک شدیم چون فرهنگ ترافیک را وارد نکردیم یا تلویزیون یا موبایل. سینما هنر عیانکردن، بیرونریختن، عینیتبخشیدن، ابژکتیوکردن است و فرهنگ و ارزشهای کهن جامعهی ایران برعکس، عرصهی ذهنیکردن و سوبژکتیوکردن است و این دو در تضادند. از ابتدا هم بودهاند. از همان ابتدای ورود سینما به ایران، این پدیده هم مثل اتومبیل، تلفن و خیلی دیگر از ابزار عصر مدرن بهشکل واردات، وارد ایران شد و نه بهعنوان وسیلهی تفریح و سرگرمی طبقهی متوسط و پایین که بهعنوان وسیلهی سرگرمی دربار و از همان ابتدا، چون از دربار آمد، موردپسند عوام و مردم نبود و باز از همان ابتدا در تضاد و تقابل با آیینها، مذهب، شرع و عرف. همین تعریفنشدن، پذیرفتهنشدن، سرگرمیبودن، ضدیت با شئون فرهنگی جامعه، درست تعریف، فهمیده و ضروری نشد. بحران از همان ابتدا آغاز شد و ادامه یافت و در تمام طول این هشتاد و اندی سال با تساهل و تسامح با آن روبهرو شدند اما اکنون، سرانجام، این تضاد روی اصلی خود را نشان داد.
فرهنگ ایرانی با نقد، با بیرونریختن، با نمایش مشکلات عاطفی، فردی، اجتماعی مسألهی اساسی دارد. ما ایرانیها اساساً و از نظر فرهنگی درونریز هستیم و سینما بیرونریز. همان مسألهی اندرونی و بیرونیست. راه حل ندارد.
... اساساً پیدایش واژههایی مثل سینمای معناگرا، فاخر، سینمای ارزشی و از این قبیل کوشش سیاستگذاران و علاقهمندان سینما به یافتن راهحلی برای تداوم سینما، گذر از موانع، آشتی دادن مدرنیسم و سنت است. کوششی که هشتاد سال است ادامه دارد. سینمای موسوم به فیلمفارسی هم در پی همین آشتی بود. سینمای معناگرا هم در پی همین آشتیست. فاخر هم همینطور. اما...
اما بحران جای دیگری است. بقا و تداوم سینما در ایران با بحران روبهرو خواهد بود گریزی از آن نیست. راهحل هم ندارد. راهحلها مقطعی و موقتیاند و راهحل اساسی وجود ندارد. بحران همیشه با این سینما، همانطور که با موسیقی و بسیاری دیگر از شئون فرهنگی، همراه خواهد بود. این بحران، بحرانِ موجبیت است.
(امید روحانی / از مقالهی "بحران موجبیّت" / فصلنامهی سینما و ادبیات / پاییز 1391 - شمارهی 34)
فرهنگ ایرانی با نقد، با بیرونریختن، با نمایش مشکلات عاطفی، فردی، اجتماعی مسألهی اساسی دارد. ما ایرانیها اساساً و از نظر فرهنگی درونریز هستیم و سینما بیرونریز. همان مسألهی اندرونی و بیرونیست. راه حل ندارد.
... اساساً پیدایش واژههایی مثل سینمای معناگرا، فاخر، سینمای ارزشی و از این قبیل کوشش سیاستگذاران و علاقهمندان سینما به یافتن راهحلی برای تداوم سینما، گذر از موانع، آشتی دادن مدرنیسم و سنت است. کوششی که هشتاد سال است ادامه دارد. سینمای موسوم به فیلمفارسی هم در پی همین آشتی بود. سینمای معناگرا هم در پی همین آشتیست. فاخر هم همینطور. اما...
اما بحران جای دیگری است. بقا و تداوم سینما در ایران با بحران روبهرو خواهد بود گریزی از آن نیست. راهحل هم ندارد. راهحلها مقطعی و موقتیاند و راهحل اساسی وجود ندارد. بحران همیشه با این سینما، همانطور که با موسیقی و بسیاری دیگر از شئون فرهنگی، همراه خواهد بود. این بحران، بحرانِ موجبیت است.
(امید روحانی / از مقالهی "بحران موجبیّت" / فصلنامهی سینما و ادبیات / پاییز 1391 - شمارهی 34)

photo: Bruno Barbey
+ نوشته شده در یکشنبه یکم دی ۱۳۹۲ ساعت 15:31 توسط بابک
|