روزِ پاییزی
پروردگارا، زمانش فرا رسیده است.
تابستانِ درازی را پسِ پشت نهادیم.
بیفکن سایهات را بر ساعاتِ آفتاب
و یَله کُن بادها را
بر بیشهها.
بفرمای که آخرین میوهها برسند
بتابان بر ایشان دوباره آفتابِ دو روزِ جنوبی را
و شتابشان دِه به رسیدن
و پی گیر
واپسین شیرینی را
در انگورِ پُر بار...
آنکه اکنون خانهای ندارد،
دیگر خانهای نخواهد ساخت.
آنکه اکنون تنهاست،
تنهائیش دیری خواهد پایید،
بیدار خواهد شد، خواهد خواند، و
نامههای بلند خواهد نگاشت
در معبرهای پُر درخت،
به هر سو
پرسه خواهد زد،
هنگامی که برگها به هر سو روانند.
تابستانِ درازی را پسِ پشت نهادیم.
بیفکن سایهات را بر ساعاتِ آفتاب
و یَله کُن بادها را
بر بیشهها.
بفرمای که آخرین میوهها برسند
بتابان بر ایشان دوباره آفتابِ دو روزِ جنوبی را
و شتابشان دِه به رسیدن
و پی گیر
واپسین شیرینی را
در انگورِ پُر بار...
آنکه اکنون خانهای ندارد،
دیگر خانهای نخواهد ساخت.
آنکه اکنون تنهاست،
تنهائیش دیری خواهد پایید،
بیدار خواهد شد، خواهد خواند، و
نامههای بلند خواهد نگاشت
در معبرهای پُر درخت،
به هر سو
پرسه خواهد زد،
هنگامی که برگها به هر سو روانند.
(راینر ماریا ریلکه)
(ترجمه: علی عبداللهی)

Vasily Fedosenko / Reuters
+ نوشته شده در جمعه نوزدهم آبان ۱۳۹۱ ساعت 11:25 توسط بابک
|