هواپیماهایی بر عرشه فرود می‌آید، حامل صد دروغگو
شهر با دسته‌های گل به استقبالشان می‌آید.
همراه بوی نفت خام و عرق
و بادی وزان از صحراهای آسیا.

دروغگویان زیر نورافکن‌ها به پنجاه زبان می‌گویند:
ما با جنگ مخالفیم!
در سکوت به آنها حق می‌دهم:
آنها حقیقت را می‌گویند
اما چرا به پنجاه ساعت وقت نیاز دارند
برای بیان تنها یک جمله؟

وقتی می‌روند، گل‌ها پلاسیده‌اند
جا سیگاری‌ها، از ته‌سیگارهای هم‌رأی، لبالب‌اند،
ته‌سیگارهای بی‌هیجان
ته‌سیگارهای مهر نخورده
و صلح، در تفدان‌ها شناور است.

در ساختمانی سفید زیر نورافکن‌ها
در همان ساعت
راستگویان
حقیقت دیگری را اعلان می‌کنند: جنگ دارد در می‌گیرد!
دروغگویان کک‌شان هم نمی‌گزد.

در ساختمان سفید، گل‌ها تازه‌اند
تفدان‌ها گندزدایی شده‌اند
و جاسیگاری‌ها مثل بمب تمیزند.

جریانِ بادی از فراز شهر می‌گذرد
از دشت‌های آسیا
از بالای دار زنی صفیر می‌کشد
زنی که در راهِ زندگیِ خود می‌جنگد.

(هانس ماگنوس اِنتسنزبرگر / ترجمه: علی عبداللهی)

photo: Tim Hetherington