بیهوش

«اندکی بعد از تاجگذاری پدرم، من مبتلا به حصبه شدم و در اوج بیماری بود که شبی علی بن ابی طالب را به خواب دیدم، با وجود خردسالی می‌دانستم که علی، در دست راست خود شمشیر دو دم معروفش ذوالفقار را داشت و در دست چپش جامی محتوی یک مایع که به من داد تا بنوشم و من چنین کردم. فردای آن شب تب من فرو نشست و حالم رو به بهبود رفت».
«اندکی بعد، در تابستان هنگامی که به زیارت مرقد امامزاده داوود می‌رفتیم، از اسب به زیر افتادم و بیهوش شدم. همراهان تصور کردند مرده‌ام. ولی حتی خراشی برنداشتم. در حال سقوط از اسب بود که شمایل حضرت عباس بن علی را مشاهده کردم که دستم را گرفته حفاظتم می‌کند».
«به این دو واقعه، اتفاق دیگری را باید افزود. چندی بعد در کاخ تابستانی تصویر امام دوازدهم، امام غایب را دیدم. این قبیل رویا‌ها و اندیشه‌های اسرارآمیز، طبیعتاً برای کسانی که از اعتقادات مذهبی عمیقی برخوردار نباشند، قابل تصور و فهم نیست».
(پاسخ به تاریخ / محمد رضا پهلوی / از مقاله‌ی "شاه: اسلام‌ستیز یا اسلام‌گرا" نوشته‌ی اکبر گنجی)

photo: Raymond Depardon

ماكسیم

تخت جمشید نمایشی بود كه ضمن آن رؤیاها و بلندپروازی‌های شاه آشكار شد. بسیاری از اشخاصی كه در آن هنگام درباره آن چیز نوشتند گفته‌ی كریستوفر مارلو را به خاطر آوردند كه: «چه شكوهمند است كه آدمی شاه باشد و در پرسپولیس پیروزمندانه سواری كند.» ولی از یك نظر این جشن‌ برای شاه پیروزی و از یك لحاظ نیز تا اندازه‌ای شكست بود زیرا در بسیاری موارد واقعیت‌ها با تصورات او كاملاً تطبیق نمی‌كرد.
نُه پادشاه، سه شاهزاده حاكم، دو ولیعهد،‌ سیزده رئیس‌جمهوری، ‌ده شیخ، دو سلطان همراه با انبوهی از معاونان رئیس‌جمهوری و نخست‌وزیران و وزیران خارجه و سفیران و دیگر دوستان دربار كه از نقاط مختلف جهان آمده بودند در تخت‌جمشید اقامت گزیدند.
شاه تصمیم گرفت قواعد تشریفاتی قرن نوزدهم را رعایت كند، بدین معنی كه ارشد‌ترین مهمان، دوست و متحدش هایله‌ سلاسی امپراتور اتیوپی، شیر یهودا باشد. پرزیدنت ژرژ‌ پمپیدو رئیس‌‌جمهوری فرانسه گفت: كه دعوت را نمی‌پذیرد مگر اینكه بالادست هایله‌ سلاسی و رؤسای كشورهای فرانسه زبان بنشیند. شاه زیر بار نرفت و پمپیدو در عین اوقات تلخی نخست‌وزیرش را به جای خود فرستاد. شاه هرگز پمپیدو را برای این اهانت نبخشید.
پادشاه و ملكه‌ی دانمارك نیز جزو مدعوین بودند. و همچنین پادشاهان اردن و بلژیك و پادشاه سابق یونان. ملكه انگلستان در جشن شركت نكرد و به جای خود شوهرش پرنس فیلیپ و دخترش پرنسس آن را فرستاد. پرنس برنهارد از هلند نمایندگی همسرش ملكه ژولیانا را بر عهده داشت. شاید نومیدكننده‌ترین خبر برای شاه این بود كه پرزیدنت نیكسون در جشن شركت نمی‌كند. (خانم نیكسون رئیس افتخاری كمیته امریكایی برگزاری جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی بود.)

اسپیرو اگنیو* معاون رئیس‌جمهوری نمایندگی ایالات متحده را برعهده داشت و از نظر تقدم، كلیه مدعوین به استثنای سفیر پكن بر او برتری داشتند. صرف‌نظر از مدعوین، همه چیز جشن را هم از پاریس آورده‌ بودند. در دشت خشك و مرتفع تخت‌جمشید اردوگاهی مركب از خیمه‌های گران‌بها بوسیله ژانسن دكوراتور فرانسوی برپا بود. مؤسسه‌ی ژانسن از چند دهه پیش تزئینات داخلی كاخ‌های سلطنتی را انجام داده بود: در 1920 در بلگراد، در 1953 آپارتمان‌های خصوصی ادوارد هشتم ( دوك ویندزر بعدی) در كاخ باكینگهام، ویلاهایی در كاپ دانتیب و آپارتمان‌هایی در خیابان پنجم نیویورك. سبك پاریسی كلاسیك ژانسن بسیار با مذاق شاه جور در می‌آمد. آرایشگران طراز اول از سالن‌های كاریتا و آلكساندر پاریس به تخت جمشید پرواز كردند. الیزابت آردن یك نوع كرم صورت تولید كرد كه نام آن را «فرح» گذاشت تا در جعبه‌های مخصوص به میهمانان هدیه شود. باكارا یك گیلاس پایه‌دار كریستال طراحی كرد، سرالین جایگاه‌های میهمانان را از روی سفال‌های قرن پنجم پیش از میلاد ساخت، ‌رابرت هاویلند فنجان و نعلبكی‌هایی ساخت كه فقط یك‌بار مورد مصرف مهمانان قرار می‌گرفت و پورتو یكی از بزرگترین تولید‌كنندگان ملافه و رومیزی فرانسه،‌ رومیزی‌هایی رسمی و ملافه‌های مهمانان را تهیه كرد. لان‌وَن اونیفرم‌های جدیدی برای كارمندان دربار تهیه كرد كه نیم‌تنه‌های آن به طرزی شكیل ولی نه زننده با بیش از یك كیلومتر و نیم نخ طلا دوخته شده بود. دوختن هریك از این اونیفرم‌ها نزدیك به پانصد ساعت كار لازم داشت. غذاهای ضیافت تخت‌جمشید را اصولاً رستوران ماكسیم تهیه كرد ولی چندین مؤسسه عمده‌ی فرانسوی و سویسی به آن كمک كردند. از یک سال پیش وزارت دربار ماكسیم را برای برگزاری این ضیافت بزرگ برای یكصد مهمان در وسط بیابان در نظر گرفته بود، مؤسسه مزبور مشغول تمرین و تدارك بود...

(آخرین سفر شاه/ ویلیام شوکراس/ ترجمه: عبدالرضا هوشنگ مهدوی)


IRAN. Persepolis. 27th of October 1971. Drinks are served before a gala dinner under a tent during the celebrations of the 2500 years of the monarchy. - photo: Abbas Attar

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

* اسپرو اگنیو (Spiro Agnew) معاون یونانیتبار ریچارد نیكسون رئیس جمهوری وقت آمریكا كه متهم به گزارش خلاف واقع درباره درآمدهای خود به اداره مالیات بر درآمد شده بود دهم اكتبر 1973، از سمت معاونت ریاست جمهوری كناره گیری كرد تا در دادگاه عادی تحت تعقیب قرار گیرد. اگنیو متهم بود كه 25 هزار دلار رشوه گرفته بود ولی این پول را به حساب درآمد خود نگذاشته بود تا مالیاتش را بپردازد!!. در این پرونده موضوع رشوه مطرح نبود، تنها به مسئله ندادن مالیات آن رسیدگی می شد زیرا كه مجازات دریافت رشوه كمتر از ندادن مالیات است. موضوع رشوه در پرونده دیگری تحت رسیدگی بود.
اگنیو یك كاسبكار بود كه وارد سیاست شده بود، نخست در حزب دمكرات فعالیت می‌كرد كه ناگهان به دمكرات‌ها پشت كرد و به جمهوری‌خواهان پیوست تا به پاداش این عمل، نامزد معاونت نیكسون در انتخابات سال 1969  شود. با این انشعاب در دمكرات‌ها، نیكسون برنده‌ی انتخابات شد زیرا كه گروهی از عوام‌الناس دمكرات به خاطر اگنیو به او رای داده بودند و ....
در پی جنجال اگنیو كه پدرش از یونان به آمریكا مهاجرت كرده بود، سال‌ها دقت می‌شد كه كاسبكارها و بیزینسمن‌ها و كسانی كه هردم به لباسی در می‌آیند نامزد ریاست جمهوری و معاونت او و حتی سناتوری و فرمانداری ایالت در آمریكا نشوند كه به جای منافع ملی، نفع شخصی خود را مقدم بدارند. (سرچشمه)

ادامه نوشته

نمیدانمِ مُلایم

سابق بر آن، درباریانی كه دورِ محمدرضا، پسر او را احاطه كرده بودند، دائماً نام پیرمرد را به‌میان می‌آوردند ـ به محمدرضا می‌گفتند كه اقداماتی كه صورت داده به‌مراتب از كارهای پدرش بهتر است. هیچ ستایشی نمی‌توانست از این بزرگ‌تر باشد. اما در این تكان روحی 1978، دیگر درباریان اسمی از رضاشاه نمی‌بردند. نگران بودند كه مبادا شاه گمان كند كه آنها با مقایسه‌ی او با مرد آهنین قصد سرزنش‌كردن او را دارند. درباریان میل نداشتند كه خود او نیز چنین مقایسه‌ای بكند. در محافل خصوصی، مردم مقایسه‌ی منزجركننده‌تری بین آن‌ دو می‌كردند. می‌گفتند رضاشاه مردی بود كه هیچ‌كس نمی‌توانست به او دروغ بگوید، اما به پسرش هیچ‌كس جرأت نمی‌كرد راست بگوید. اكنون‌كه پسر برای آخرین‌بار در برابر مجسمه‌ی مرمر پدر ایستاده بود، عكاسانِ دربار هجوم آورده بودند تا از خداحافظی معنی‌دار پسر ـ و احتمالاً توأم با احساس شكست وحشتناك ـ از پدری كه هیچ‌گاه نسبت به او خوش‌رفتاری نكرده بود عكسبرداری كنند. شاه مانند همیشه در یك لباس خاكستری خوش‌دوخت با كراواتی نسبتاً پُر زرق و برق، با چهره‌ای كه مثل همیشه چیزی از آن فهمیده نمی‌شد، در برابر نگاه خیره و سرد پدرش، شق و رق ایستاده بود.آن‌گاه روی پاشنه‌هایش چرخید و از پلكان پایین رفت. در 16 ژانویه شاه و فرح دیبا برای آخرین بار كاخ نیاوران را ترك نمودند. شاه در آخرین لحظه تصمیم گرفت به‌جای پروازِ مستقیم به ایالات متحده، دعوتِ انورسادات رئیس‌جمهوری مصر را برای یك توقف كوتاه در اسوان بپذیرد.

برای فرح ماه‌های اخیر احتمالاً سخت‌تر از شاه بود. بعدها گفت: «واقعاً پنج دقیقه نمی‌توانستیم به‌آرامی نفس بكشیم. اگر ده بیست دقیقه‌ای فرصت داشتیم خوشوقت بودیم.» درحالی‌كه دربار پیرامون‌شان فرو می‌ریخت و مشاوران می‌گریختند، وجود او بیش از پیش برای شاه حیاتی شده بود و به او قوت قلب می‌بخشید. در 1978 شاه تقریباً بطور كامل به او وابسته شده بود.

او نیز مثل شاه مخالف نابودكردن انقلاب با خونریزی گسترده بود*، ولی مثل شوهرش مطمئن نبود كه باید كشور را ترك كنند. می‌گوید یكبار به شاه پیشنهاد كرد به‌خاطر كسانی كه به آنها اعتقاد دارند او از كشور خارج شود ولی خودش بماند. شاه نپذیرفت و گفت باید با هم كشور را ترك كنند.

افراد گارد شاهنشاهی و پیشخدمتها گریه‌كنان برای خداحافظی در دو طرف پلكان صف كشیده بودند. بعضی از آنان قرآن روی سر شاه می‌گرفتند تا طبق اعتقادات دینی در سفری كه در پیش دارد حافظ او باشد. و وقتی موكب سلطنتی با هلیكوپتر كاخ را به مقصد فرودگاه ترك كرد، به شیون و زاری افتادند. بی‌اغراق، سالها بود كه شاه با اتومبیل در خیابان‌های تهران رفت و آمد نكرده بود. گاهی با اتومبیل به‌منزل اعضای خانواده‌اش در نزدیكی كاخ می‌رفت و گرنه همه‌جا از طریق هوا مسافرت می‌كرد. ایران را همیشه از آسمان دیده بود. هلیكوپترهای شاه و ملكه در كنار پاویون سلطنتی بر زمین نشست. شاه بعدها گفت كه نسبت به بادِ وحشتناك و منظره‌ی غم‌انگیز هواپیماهایی كه به علت اعتصاب روی زمین نشسته بودند بی‌توجه نبوده است.

در درون پاویون نطق كوتاهی برای خبرنگاران كرد: «گفته بودم كه مدتی است احساس خستگی می‌كنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمناً گفته بودم اول باید خیالم راحت بشود و دولت مستقر بشود، بعد مسافرت خواهم كرد. این فرصت امروز با رأی مجلس پس از رأی سنا بدست آمد و امیدوارم كه دولت بتواند هم در ترمیم گذشته و هم در پایه‌گذاری آینده موفق بشود.» از او پرسیدند كه این سفر چه مدت طول می‌كشد، با ملایمت جواب داد: «نمی‌دانم.» سپس منتظرِ نخست‌وزیر جدیدش شاپور بختیار شد كه چند بار در دوران سلطنت خود او را زندانی كرده بود و اكنون كشور را به او می‌سپرد.شاه از بختیار خوشش نمی‌آمد...

* گستردگی و عمق حضور مردم در انقلاب و موقعیت سوق الجیشی كشور به گونه‌ای بود كه تقریبا همه به این نتیجه رسیده بودند كه با كشتار نه تنها انقلاب از میان نمی رود بلكه مشكل بیشتر می شود.

نقل از مقاله‌ی پايان پوچ سلطنت‌؛ سقوط به روايت يك بيگانه (9) / «نمی‌دانمِ» ‌ملايم نوشته‌ی ايرج آديگوزلی



عکس: عباس عطار (1971)**

**IRAN. Tehran. Saadabad Palace. Shah Reza Mohammad PAHLAVI giving a press conference, after the celebrations for the 2500 years of the monarchy in Persepolis. Behind him is his press secretary YAZDANPANAH.