یک مرتبه دری به تخته خورد: یک شب مردمِ از همه‌جا بی‌خبر خوابیدند و هفت پادشاه را خواب دیدند. صبح که پا شدند، خداوند یک پادشاه قدر قدرتِ بر ما مگوزیدِ تمام عیار که با نیزه‌ی ده ذرعی نمی‌شد سِنده‌ زیر دماغش گرفت، بهشان عطا کرد که کسی نمی‌توانست فضولی بکند و بهش بگوید بالای چشمت ابروست. فوراً جمعی تازه به دوران رسیده و نوکیسه و رند و اوباش دورش را گرفتند و به او خرفهم کردند که: سلطان سایه‌ی خداست و این مرتیکه‌ی بر ما مگوزید هم مثل پلنگ که چشم ندارد ماه را روی آسمان بالای سر خودش ببیند به زبان الهام بیانش گذرانید که: عرصه‌ی ربع مسکون آنقدر وسیع نیست که در وی دو پادشاه بگنجد. بیت:
جهان را پسند است یک شهریار          زنی را دو شوهر نیاید به کار

(توپ مرواری / صادق هدایت)



SAADABAD palace / Abbas Attar

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پی‌نوشت: اصلاً مهم نیست که چقدر آمار سرقت در معابر عمومی بالا رفته، چقدر نزاع‌های منجر به خون و خونریزی زیاد شده، چقدر آستانه‌ی تحمل امت اسلام کم شده و یا چقدر راحت، رکیک‌ترین کلمات اینجا و آنجا به گوش می‌رسد... مهم آن است که همه سعی می‌کنند به اصلی‌ترین وظیفه‌شان به نحو احسن عمل نمایند:
حراست دانشگاه: اندازه‌گیری مانتوی دختران دانشجو
وزیر علوم: اسلامی کردن دانشگاه‌ها
حراست ادارات: تلاش آشکار و پنهان برای آدم‌فروشی
مأمور مترو: ایستادن در قسمت بانوان و حفاظت از نوامیس
مأمور پارک: خیس کردن چمن‌هایی که بیم نشستن بر روی آنها می‌رود
مأمور نیروی انتظامی: پُر کردن ون‌های گشت ارشاد با تشخیص تضمینی از روی قیافه
مأمور راهنمایی و رانندگی: کمک به سگ‌های گرفتار در خودروهای شخصی برای آزادی از دست صاحبانشان
ناظر صدا و سیما: تکرار هزار باره‌ی یک صحنه‌ی مزخرف هنگام پخش والیبال
مأمور استادیوم: جلوگیری از ورود خانم‌های ایرانی
و...