آخرِ بهار (late spring) این‌گونه پایان می‌گیرد: پیرمرد وارد خانه می‌شود. تنها. دختری (نوریکو) که به مانند همسر از او مراقبت می‌کرد اینک به اصرارِ خودِ پیرمرد ازدواج کرده و او دیگر دخترش را در خانه نمی‌بیند. سیبی را به دست گرفته شروع به پوست کندن آن می‌کند. خم می‌شود با چهره‌ای که در آن غم و رنجِ تنهایی موج می‌زند؛ کات و نمایی از دریا در تاریک روشن غروب.

جدال درونی نوریکو در چهره‌ی او کاملاً نمایان است. چه هنگامی که در حال گریه، با لبخندی به پیرمرد می‌گوید که از بودن در کنار او بیشتر از زناشویی خوشحال است و چه زمانی که لباس عروس به‌ تن کرده و در حال خنده، اشک در چشمانش حلقه زده‌است و به پیرمرد قول می‌دهد که نگران او نباشد... به هر روی تمام هنرِ اُزو در نشان دادن همین پستی و بلندی‌های زندگی بر پایه‌ی ملودرام‌هایی با محوریت روابط خانوادگی‌ست که البته به زبان سینمایی خاصِ او بیان می‌شود.

ای خنده‌ی نیلوفری، در گریه‌ام می‌آوری
بر گریه می‌خندی و من، در گریه می‌خندانمت1...


Setsuko Hara in Late Spring - director: Yasujiro Ozu

1- شعر از ه الف سایه