دل نمیدم سرسری
[تغییر لحن]
من نمی دونم بعضیا انگار توی گوششون به جای پرده، برِزِنتِ دو لا کار گذاشتن؛ کلاً بی خیالِ دسی بل1 مسی بلِ مُجاز. یکی از همین خوش تیپ های خال تور کنارم وایساده، با دو تا بلندگو توی گوشاش که صداش در حد گودزیلا داره می ترکونه. بهش نگاه می کنم ولی حواسش نیست، داره یه خوش تیپه ی موبایل به دستو دید می زنه؛ صدای آهنگش کاملاً در دایره ای به شعاع دو متر شنیده می شه:
به من میگن گل پری
دل نمیدم سرسری
با لباسهای زَر زَری
دل میبرم از هر کسی....
دو سه بار که منو چند نفر دیگه نگاش می کنیم.، به خودش میاد و دست می بره به ام پی تری پلیرش. چند تا آهنگ رد می کنه؛ آهان، مثه اینکه پیداش کرد:
دختر آبادانی بی قراره....
دوست دارم بیشتر کنارش باشم، ولی نمیشه چون رسیدم به دروازه شمرون و باید پیاده بشم.
****
کلاس لیسِنینگ تافل بودیم. یه ربع آخر کلاس که مخ ها تقریباً تعطیل بود، رسیدیم به یه قسمتی از کتاب که استاد گفت: "بچه ها اینجا رو با دقت گوش بدین، لهجه ی بریتیش داره"یکی از بچه ها خیلی جدی پرسید: "ببخشید استاد، شما از کجا می دونستین که این قسمت لهجه ی بریتیش داره؟" و استاد که خانم جوونیه چند ثانیه نگاش کرد، بعد بهش گفت: "خب من احتمالاً بار n اُمِ که دارم اینجا رو درس می دم. الان خوبی شما؟"
ناخود آگاه یاد کلاسی که همیشه حسرتش رو داشتم افتادم! موازنه ی خانم بمانیان و داستانش با پیمان نجمی و خراباتی های تهِ کلاس. "ببین پیمان نجمی! خوب گوش کن!! این دفعه ی آخریه که توضیح می دم."

A. Giacometti's art
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1- آستانه درد گوش در ۱۲۰-۱۳۰ دسی بل می باشد، اما آسیب به اعصاب شنوایی از ۸۵ دسی بل آغاز می گردد.
پی نوشت: گاهی دلتنگ می شوی... خیلی هم دلتنگ می شوی، برای گذشته ای نه چندان خوب، که اگر خوب بود، می بود. تمایل کلی انسان به یادآوریِ جاهای خوب ماجرا و فراموشی آنچه این مسیر را رقم زده است... با تمام این ها همیشه منطق به کار نمی آید و تو همچنان درگیر که دقیقاً دلت برای چه تنگ می شود؛ شاید واقعاً همان تکه های بد هم که اتفاقاً کم هم نبوده اند، جذاب هستند. لذت از خود آزاری (مازوشیسم)، انگیزه ی اصلی این نوع دلتنگی ست و مبارزه با آن فرساینده ی روح و روان... سخته، خیلی هم سخته. فینیتو.
