هوا دلپذیر نشد

«مردمانی آمدند بیکاردانی، بی‌کارِ درست، بهره‌نجسته از پیشه‌ی نیاکان، بی‌پروا از نام و نژادِ خویش، نابرخوردار از پیشه‌ای یا هُنری، آزاد از هرگونه اندیشه و کار و بار، آماده برای گواهیِ دروغ و برای بدنام کردنِ هرکس و برای نیرنگ و بدکاری؛ و از همین راه روزگار می‌گذراندند و پیش می‌رفتند و توانگر می‌شدند...»
(نامه‌ی تَنسَر*)

بدسگال (۱۳۷۶) / هانيبال الخاص

---------------------------------------------------------------------------------

* تَنسَر، تاریخ‌نویسی که در دوران خسرو انوشیروان (531-579 میلادی) پسر و جانشین قُباد، می‌زیست. (سرچشمه + بیشتر)

جوهر برای مرگ*

از پیِ غم، یقین همه شادی‌ست
وزپیِ شادیِ تو، غمناکی‌ست
خاک باشی، برویَد از تو نبات
گنجِ دل یافت آن که او خاکی‌ست...
(مولوی / غزلیات)


photo: Raghu Rai
--------------------------------------------------------------------------------
پی‌نوشت: دیروز شانزدهم بهمن بود. دیروز آیت الله موحد ابطحی، در سن هشتاد و شش سالگی دار فانی را وداع گفت. شخص اول کشور درگذشت ایشان را در پیامی، تسلیت گفت. بهمن فرزانه (مترجم سترگ و پُرکار) نیز دیروز در سن 75 سالگی رخت از جهان فروبست. تا اینجای کار، هیچ بی‌انصافی‌ای در بین نیست. با توجه به شرایط فعلی هم، حتماً انتظار نداریم که مثلا شخص اول یا کسی در حد او درگذشت مترجم نامی را تسلیت بگوید. اما اشکال کار آنجاست که وقتی به اخبار صدا و سیما نگاه می‌کنی، در تمام موارد، درگذشت آیت‌الله به‌صورت ویژه بیان می‌شود اما خبر درگذشت فرزانه‌ی مترجم اکثراً یا گفته نمی‌شود یا به‌صورت کاملاً قطره‌چکانی به آن اشاره می‌شود... خداوندا! همه‌ی ما را -و بیشتر آنها را- به راه راست هدایت کن...

* از Postumus سروده‌ی ا. بامداد  

ماهِ کنعانیِ من، مَسندِ مصر، آنِ تو شد
گاهِ آن است، که بدرود کنی زندان را...
(حافظ)



A herd of birds -- Max Rossi
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی‌نوشت: روزنامه‌ی ارزان اطلاعات، روزهای شنبه یادداشت‌های سردبیری دارد به قلم علی‌رضا خانی که چون در خاموشی و سکوت می‌گذرد، خیلی سر و صدا نمی‌کند. این یادداشت‌ها اغلب خطوط قرمز آقایان را رعایت نکرده و واقعیات را همانطور که هستند به‌تصویر می‌کشد. تکه‌ی زیر از مقاله‌ی "سخنی با نمایندگان مجلس" (شنبه، 21 دی) آورده شده است:
...مردم وقتی می‌بینند که وزیر علوم به مجلس احضار می‌شود، شاید در وهله اول خوشحال باشند که نمایندگان می‌خواهند بپرسند که چرا آموزش عالی در شرایط فعلی است، چرا وضع اساتید ایده‌آل نیست، چرا فرصت‌های مطالعاتی کم است، چرا ما که می‌خواهیم در قله علمی منطقه جا بگیریم، نام حتی یک دانشگاه‌مان در فهرست ۵۰۰ دانشگاه برتر دنیا نیست، چرا امکانات سخت‌افزاری و نرم‌افزاری دانشگاهها کم است، چرا همکاری علمی با دانشگاه‌های معتبر دنیا نداریم، چرا دانشجویانمان که فارغ‌التحصیل می‌شوند اغلب کم سواد هستند، چرا برخی جذب شدگان در دانشگاه‌ها، چه به عنوان دانشجوی تحصیلات تکمیلی چه به عنوان هیأت علمی، خارج از ضابطه بوده‌اند؟
اما وزیر علوم به مجلس می‌رود، تنها پرسشی که از او می‌شود و به خاطر همان کارت زرد می‌گیرد این است که شخصی که تو اکنون به عنوان معاون انتخاب کرده‌ای، در تیرماه ۷۸ یعنی درست ۱۴ سال و ۶ ماه پیش، برای لحظاتی در مسجد دانشگاه تهران نشسته است و این احتمالاً معنای تحصن داشته و باید او را برکنار کنی و گرنه ما خودت را برکنار می‌کنیم. همین!
روز روشن، وسط خیابان ۱۶ آذر، جنب دانشگاه تهران، رئیس دانشکده عمران از دانشگاه تهران بیرون می‌آید، چهار قداره بند قمه به‌دست چنان او را مجروح و مضروب می‌کنند که به بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان می‌برندش…
انتظار آن است که نمایندگان مردم، مسئولان بخش‌های امنیتی، اخلاقی، فرهنگی و… را بخواهند و بپرسند که چه بر سر این استاد آمد و بالاتر از آن، چه بر سر فرهنگ جامعه آمده که این قدر زورگیر و دزد و قمه‌کش و اراذل و اوباش تولید انبوه می‌شود، اما نمایندگان دارند درباره شنود از خاتمی سؤال می‌کنند…
تورم ۳۹ درصدی پشت مردم را خم کرده است. کارگران و کارمندان بیشتر و بیشتر به زیر خط فقر می‌روند، حداقل دستمزد ماهانه تعیین شده توسط دولت پیشین، امروز کفاف ۵ روز زندگی یک خانوار را نمی‌دهد. نیمی از جمعیت کشور با سیلی صورت خود را سرخ می‌کنند، حقوق بسیاری از دستمزد بگیران دولتی و خصوصی به اندازه اجاره خانه‌شان هم نمی‌شود، یک نفر ۲ میلیارد دلار از پول نفت را برداشته و پس نمی‌دهد، آنان که مسئول به‌وجود آمدن این وضع بوده‌اند و همزمان داعیه مدیریت جهانی داشته‌اند، به احدی پاسخگو نیستند، مردم زیر فشار اقتصادی له می‌شوند، همزمان برخی نمایندگان در سخنان آتشین به جای توصیه به دست‌گیری از مردم، مسئولان را همچنان به دستگیری فتنه‌گران توصیه و تحریک می‌کنند و برخی دیگر وزیر ارشاد را احضار کرده‌ و او را به خاطر اینکه جایی درباره تکخوانی زنان نظری داده یا نداده است، بازخواست می‌کنند و به او کارت زرد می‌دهند!...

دِی

آمد دِیِ ديوانه و شب‌های دراز
مایيم و شبِ تيره و سودای دراز...
(مولوی / رباعیات)

photo: Dean Mouhtaropoulos

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پی‌نوشت: دو سه روز پیش بود که به‌صورت اتفاقی یکی از خبرهای بخشِ مُعَظَّمِ خبری 20:30 را دیدم که حکایت از وافعیت غریبی داشت. حدود نه میلیون و هفتصد هزار نفر، بی‌سوادِ مطلق در کشور وجود دارد که سه و نیم میلیون نفر آنها زیر پنجاه سال سن دارند. (بیشتر) خبری که بیست ثانیه هم طول نکشید و فقط با این سوال خبرنگار پایان یافت که: "پس این جشن‌های ریشه‌کنی بی‌سوادی بر چه مبنایی بوده است؟"... بگذریم از اینکه بسیاری از دیپلم رَدی‌ها (به قول ظریفی مگر این هم مدرک تحصیلی است!؟) و دیپلمه‌ها هم از خواندن یک متن رسمی عاجزند. شاید کلید درک رفتار سیاسی اجتماعی امت همیشه در صحنه توجه به همین نکات پنهان باشد. همین می‌شود که وقتی نطق نماینده‌ی اردبیل در مجلس را گوش می‌دهیم به‌خاطر کثرت جملات بدون فعل و غلط‌های دستوری ، اشک در چشمانمان حلقه می‌زند. در چنین شرایطی‌ست که استبداد معنی‌ پیدا می‌کند و طامات و شطح جای سخن علمی را می‌گیرد. طنز ماجرا اما آنجاست که در وزارت‌خانه‌ی آموزش و پرورش از زحمات سی‌ساله‌ی حاج محسن قرائتی در سازمان نهضت سوادآموزی تجلیل می‌شود و وی به‌عنوان مشاور وزير در امور آموزشی و پرورشی و نهضت سوادآموزی معرفی می‌گردد. (سرچشمه) محصولات چنین وزارت‌خانه‌ای را در خیابان‌های شهر زیاد مشاهده می‌کنیم... هنوز بعد از گذشت چند دهه این شعر مللک‌الشعرا را باید تکرار کرد:
تا خَرَند این قوم، رندان خَرسواری می‌کنند
وین خَران در زیرِ ایشان، آه و زاری می‌کنند
فینیتو.

کُلاهی...

کلاهی بر شن‌های ساحل
نمی‌تواند مالِ فرشته‌ای باشد
و هیچ‌کس نیز
دُلفینی را
            با کلاه ندیده است
و یا...
من فکر می‌کنم
مالِ مردی‌ست شاعر
که دریا را
            دَر، پنداشته است
دَری
به یک میهمانی خصوصی.

(رسول یونان)


photo: Trent Parke

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پی‌نوشت: به حول و قوّه‌ی الهی و با تلاش بی‌وقفه‌ی جوانان، میانسالان و سالخوردگان تنها کتاب‌فروشی میدان ونک به بوتیک تغییر کاربری داد. امروز وقتی با این صحنه روبه‌رو شدم برای لحظاتی پاهایم سست شد و انواع لباس‌های رنگارنگ داخل فروشگاه که بسیار هم زیاد بود، در نظرم به بی‌ارزش‌ترین اشیاء عالم بدل شد. این کتاب‌فروشی که در ضلع جنوب غربی میدان قرار داشت و فضای بسیار مطلوب و گسترده‌ی آن در زیرزمین، دل و روحِ علاقه‌مندان به کتاب را شاد می‌نمود، دیگر وجود ندارد. باخودم فکر می‌کردم که اگر تنها یک درصد رهگذرانی که روزانه از میدان ونک عبور می‌کنند و حتماً استطاعت مالی خرید کتاب را دارند، سالی یک کتاب از این کتاب‌فروشیِ خدابیامرز می‌خریدند، هرگز شاهد این‌گونه حوادث دلخراش نمی‌بودیم.   

از منزلِ کُفر تا به دین، یک نفس است...

خواست‌ها و آرزوی‌های آدمیانی که بیش از بیست قرن پیش در همین نزدیکی ‌ها می‌زیسته‌اند، از میان متونی که آنها ‌را با لفظ مقدس می‌شناسیم، کاملاً نمود می‌یابد. شوقِ حضور منجی‌ای که با یک حرکت ملکوتی بیماران را شفا می‌دهد و تکیه بر قدرتِ ایمان، در سطرسطر این نوشته‌ها به‌چشم می‌خورد. مسئله‌ی پیچیده همواره وجود دارد و تمنای انسان برای مواجهه با آن با هر مستمسکی طی دوره‌های گوناگون به اشکال مشابهی حضور داشته است؛ از صرع که در زمان عیسی مسیح بیماری لاعلاج بوده تا سرطان که امروزه بلای جان انسان مدرن است. با وجود پیشرفت‌های حیرت‌انگیزِ دانشِ پزشکی و ریشه‌کنی بسیاری از بیماری‌ها هنوز دعا و توسل به نیروی‌ غیرمادی، برای بسیاری از مردم، امری تردیدناپذیر و عاملی تعیین‌کننده محسوب می‌شود اگرچه نتیجه‌ای درپی نداشته باشد. (در هنگام بی‌اثری و غلبه‌ی مرگ، باز هم اَجَل به همان نیروی ماورایی نسبت داده می‌شود و این‌بار بازماندگان با مناسکی جدید باز هم از او، آمرزش شخص از دست‌رفته را طلب می‌کنند.) افراد باورمند به امور فراطبیعی صرف‌نظر از نوع مذهب یا اندیشه، برخورد تقریباً یکسانی با این‌چنین نقل قول‌هایی خواهند داشت:

و چون به‌نزد جماعت رسیدند، شخصی پیش آمده، نزد وی زانو زده، عرض کرد * خداوندا بر پسر من رحم کن زیرا مصروع و به‌شدت متألِّم است چنانکه بارها در آتش و مکرراً در آب می‌افتد * و او را نزد شاگردان تو آوردم، نتوانستند او را شفا دهند * عیسی در جواب گفت، ای فرقه‌ی بی‌ایمانِ کج‌رفتار تا به‌کِی با شما باشم و تا چند متحمِّل شما گردم، او را نزد من آورید * پس عیسی او را نهیب داده، دیو از وی بیرون شد و در ساعت، آن پسر شفا یافت * اما شاگردان نزد عیسی آمده، در خلوت از او پرسیدند چرا ما نتوانستیم او را بیرون کنیم * عیسی ایشان را گفت: به سببِ بی‌ایمانیِ شما، زیرا هرآینه به‌شما می‌گویم اگر ایمان به‌قدر دانه‌ی خردلی می‌داشتید بدین کوه می‌گفتید از اینجا بدانجا منتقل شو، البته منتقل می‌شد و هیچ امری بر شما مُحال نمی‌بود * لیکن این جنس جز به دعا و روزه بیرون نمی‌رود...
(انجیل متّی / باب هفدهم / آیات 14-21) 


عاشورا -- ابراهیم نوروزی (AP)

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

+ عنوانِ پُست، برگرفته از رباعیات خیام بود...

پی‌نوشت یکُم : نگارنده بر این باور است که دعا، نذر و نیاز، دخیل و این قبیل سَکَنات، بیش از آنکه بر شخص بیمار اثر داشته باشد، مَفرّی برای دست و پنجه نرم کردن اطرافیان با امر پیچیده است؛ گویی این‌ها، آرامشی می‌بخشد و از عذاب وجدانِ بی‌عملی می‌رهاند... 

پی‌نوشت تالی: تکه‌ی نقل‌شده، ناخودآگاه، انسان را به‌وجد می‌آورد...    


ملکه و سرباز

- سلام سربازِ وطن؛ آخر پسرجان رفتی زیر این بَساط چه کنی؟
- درود بر الیزابت دوم؛ رفتم این زیر، تا کسی نفهمد آدمم. آخر می‌دانی هیچ‌کس به خس و خاشاک شلیک نمی‌کند، همه آدم‌ها را نشانه می‌روند.


Looking a bit befuddled, Queen Elizabeth II meets a camouflaged sniper - Wpa Pool / Getty Images
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی‌نوشت: اصلاً بد به دلتون راه ندین. بر اساس گزارش سازمان ملل در ماه اکتبر بیش از 1000 نفر در عراق بر اثر حملات تروریستی به دیار باقی شتافتند. همین امروز هم 15 زن و کودک به‌خاطر مین کنار جاده‌ای در افغانستان با زندگی وداع کردند... آل‌سعود هم با همکاری جبهة النصرة از طریق تنها اندکی دلار آمریکایی مشغول آزادسازی و سپس اعطای گواهینامه به زنان سوری هستند. با روند کاهشی دما، هوا هم در دبی و سایر سواحل اسلامی خلیج فارس هر روز دلپذیرتر می‌شود... این وسط روزنامه‌ی بهار هم داوطلبانه خودزنی کرده تا اندوه ناشی از مقاله‌ی نویسنده‌ی بی‌تربیتِ کج‌اندیش را از دل مؤمنین راستین دربیاورد... خدایا وقت کردی یک فوتی، سوتی، چیزی حواله کن که خیلی اوضاع بی‌ریخت شده...   

یادداشت

انتشار کتاب‌هایی که محتوایی خلافِ قرائتِ رایج از موضوعات تاریخی، تعاریف مذهبی-فلسفی و ارزیابی شخصیت‌های برجسته داشته‌اند، همواره برای ناشر و نویسنده دردسر ساز بوده است. بسیاری از کتاب‌ها در دهه‌ی شصت با مقدمه‌های فرمایشی که در آن، گاه به نویسنده‌ی کتاب توهین‌های آشکار شده است، به‌دست مخاطب می‌رسید. تاریخ اجتماعی ایران اثر زنده‌یاد مرتضی راوندی از این گونه است. امید است که این نمونه‌ها به مرور در این وبلاگ آورده شود.
اما گاهی نیز، ظاهراً خود ناشر مقدمه‌ای برای کسب مجوز می‌نویسد و درآن به صورت تلویحی به خاطر انتشار کتاب از مخاطب معذرت‌خواهی می‌کند و مطالبی را در مقدمه می‌آورد که مطلقاً هیچ ربطی به هیچ کجای کتاب ندارد. "همانند خدایان خواهید شد" عنوان کتابی از اریک فروم است که با ترجمه‌ی نادر پورخلخالی در سال 77 توسط نشر گلپونه بازچاپ شده است (چاپ اول: تهران/ 1360/نشر کاوش). در این اثر اریک فروم که خود یهودی‌زاده است با دید اومانیستی به تحلیل کتاب مقدس یهودیان (عهد عتیق) می‌پردازد و بر روی مسائلی مانند تصور خدا، تصور انسان، تصور گناه و توبه و... بحث می‌کند.  یادداشت ابتدایی کتاب خواندنی‌ست (شایان ذکر است، در پایان این یادداشت هیچ اسمی از ناشر یا مترجم برده نشده است و به احتمال قریب به یقین این شاهکار هنری-ادبی کار یکی از برادران ممیز وزارت ارشاد می‌باشد):
باریک‌بینی و موشکافی‌های فروم در زمینه‌ی پدیده‌های روانی، شگرف و گاه شگفت‌انگیز است. لکن برای یک چنین باریک‌نگری و پرداختن به پدیده‌هایی که ژرف‌اندیشی بسیار می‌خواهد، دانشی فراگیر و بینشی درست باید، تا پژوهشگر را از کج‌اندیشی‌های گاه و بیگاه دور نگه دارد و بدینسان خواننده را از سر در گم شدن برهاند از سوی دیگر ساخت فرهنگی که خواننده‌ی فارسی‌زبان در آن بالیده، با فرهنگی که فروم در آن پرورش یافته، ناهمگونی‌های زیادی دارد. فرهنگی که فروم را پرورده نه‌تنها پاک و ناب نیست، که گاه زهرآگین هم هست. پس این فرهنگ بر جان نویسنده‌ی کتاب اگر نه شکاف که خراش انداخته و نوشته‌های وی را هم آلوده است.
فروم در این کتاب، برداشت‌های مذهبی‌اش را که در کتاب مقدس آمده با دیدی روانشناسانه در روندی تاریخی (اگر بتوان چنین گفت) شکافته است. وی تا آنجا که پویش برداشت‌ها و ارزش‌های یادشده را در چارچوب آیه‌های کتاب مقدس به‌نمایش می‌گذارد – وبه‌راستی گاه چه زیبا به‌نمایش می‌گذارد- روشی نیکو دارد، لکن در این کار کاستی‌هایی نیز دارد، که خوانندگان گرامی از این بابت، انتشار دهندگان کتاب را خواهند بخشید، چرا که خواست ما پیش از هر چیز آشنا گرداندن خواننده با دیدهای درست نویسنده است، تا باشد که در برخورد اندیشه‌های گوناگون مذهبی، روشن گردد که تکامل این دیدها در اسلام چگونه، در تاریخ کشور ما، در مقاطعی، در پرخاش و خیزش توده‌ها بر ضد ستم و بهره‌کشی، در تاریخ اسلام در قهرمانانی چون مولای متقیان و سالار شهیدان امام حسین (ع) بازتاب یافته است. 



photo: Mike Groll

بلیت رایگان یا نیم‌بها

مشکل دیگر ما این است که بلیط سینماها برای ما بسیار گران است. آیا این امکان وجود دارد که هنرجویان انجمن از بلیط نیم‌بها یا رایگان استفاده کنند؟

چندی پیش پس از یک دوندگی در خیابان‌ها، تشنه‌ام شده بود. خواستم آب هویج بخرم، فروشنده گفت: "لیوانی 20 تومان"، من برگشتم و ترجیح دادم که از خوردن آب هویج منصرف شوم. اما خیلی توی فکر رفتم و نگران شدم، چون دیدم یک لیوان آب‌هویج قیمتش 20 تومان است ولی بلیط سینما 10 تومان. شما حساب کنید برای تهیه یک فیلم سینمایی باید چقدر دوندگی و ناراحتی را تحمل کرد و چه مجموعه‌ای باید به حرکت درآید تا این فیلم به نمایش درآید. من فکر می‌کنم الآن آن پولی که صرف خریدمخلفات سینما از جمله پول تاکسی و ساندویچ و غیره می‌شود، به مراتب گران‌تر از بلیط سینماست. به این دلیل که به نظر من، سینما اکنون ارزان‌ترین تفریح مردم ماست. نمی‌دانم تا به حال به این مراکزی که برای تفریح بچه‌ها وجود دارد رفته‌اید یا نه..؟ بچه‌ها را سه دقیقه روی چرخ و فلک می‌چرخانند و ده تومان می‌گیرند. من واقعاً فکر نمی‌کنم که هزینه‌ی سینما رفتن و فیلم دیدن، تحمیل زیادی بر زندگی شما باشد.

(گفت و شنود فخرالدین انوار، معاونت امور سینمایی وزارت ارشاد اسلامی، با فیلم‌سازان جوان / مجله‌ی فیلم شماره‌ی 41 - مهر ماه 1365)


Game faces -- Jim Davis / Boston Globe via Getty Images

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پی‌نوشت: اصلاً کاری به این قضیه نداریم که آقای انوار نیز (مانند سایر سردمداران حکومتی) پاسخ درست و سر راستی به سوال مطرح شده -که امکان استفاده از بلیط رایگان و نیم‌بها باشد- نمی‌دهد و به جای اینکه خیلی روشن بگوید "نه! نمی‌شود." از شاهد مثال‌های بی‌ربطی استفاده می‌کند و در آخر به جای مخاطب نتیجه می‌گیرد هزینه‌ی سینما زیاد نیست! شما پول‌هایتان را درست خرج نمی‌کنید... بگذریم، هدف از آوردن این متن تاریخی! آن بود که با همین استدلال آب‌هویجی نشان دهیم که چقدر وضعیت قیمت بلیط سینما به ضرر تماشاگران تغییر کرده است... قیمت آب‌هویج بستنی در نزدیکی سینما فلسطین 4000 تومان است (آقای مسئول آب‌هویج‌گیری گفت که بدون بستنی می‌شود 3000 تومان)، این در حالیست که قیمت بلیط سینما فلسطین 5000 تومان است (که البته اگر بخواهید به پردیس‌های با صدا و تصویر بهتر بروید باید 1000 تومان دیگر هم روی این مبلغ بگذارید). خب احتمالاً استاد انوار الآن خیلی مفتخر است که بلیط سینما، آب‌هویج را پشت سر گذاشته و طی این سی سال از نصف قیمت آن به دو برابر رسیده است و دیگر توی فکر نمی‌رود یا نگران نمی‌شود...

پی‌نوشت در پی‌نوشت: تازه فخرالدین انوار را در مقایسه با اراذلِ سال‌های اخیر، باید حلوا حلوا کرد... در پایان، نگارنده لازم می‌داند که بر پدر روزهای سه‌شنبه درود بفرستد.    

روز بدون نایلکس

What is the nature of the current crisis? Our fucked up economies that produce waste. The goal of classic capitalism was to produce the best goods possible. In today's world one can't make profits because machines are all powerful. The machines have started to produce goods nobody needs, from atom bombs to plastic cups. No one needs an atom bomb or a plastic cup.

(First Name: Carmen - Jean-Luc Godard)



Jean-Luc Godard in First Name: Carmen
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی‌نوشت: البته قضیه مربوط به چند روز پیش می‌شود ولی خب اطلاع‌رسانی در این زمینه‌ها زمان نمی‌شناسد. شاید شما هم نمی‌دانستید که شهرداری تهران روز ۲۱ تیرماه را "روز بدون نایلکس" نام‌گذاری کرده است. این در حالیست که روزانه حدود 1000 تن پلاستیک در تهران به عنوان زباله تولید می‌شود (35 درصد از کل زباله‌ی تولیدی). این پلاستیک‌ها که تجزیه‌ی آن‌ها حداقل 300 سال به طول می‌انجامد بلای جان طبیعت هستند، کافی‌ست یک زنبیل یا ساک پُر دَوام را جایگزین این کیسه‌های نامَرد کنیم و یا استفاده از سفره‌ها و لیوان‌های یکبار مصرف را برای همیشه کنار بگذاریم. باشد که حداقل در این ماهِ نزول رحمت کمی هوشیارتر باشیم...
+ به مناسبت ۲۱ تیرماه، روز بدون نایلکس