من قصد خاصی از این حرف نداشتم ولی دنباله‌ی غیرمنتظره‌ای پیدا کرد. تام ناگهان منفجر شد که: "تمدن داره از هم می‌پاشه. من نسبت به این جور چیزا خیلی بدبین شده‌ام. کتاب ظهور امپراتوری‌های رنگین نوشته‌ی این یارو گادارد رو خوندی؟"
من که از لحن تام بیشتر یکّه خورده بودم گفتم: "نه، مگه چطو؟"
"هیچی دیگه، کتاب خیلی خوبیه که همه باید بخوننش. موضوعش اینه که اگه مواظب نباشیم نژاد سفید لگدمال، آره، پاک لگدمال می‌شه. همه‌ی مطالبش علمی‌یه. یارو حرفش رو ثابت کرده."
دی‌زی که یک غم آنی چهره‌اش را گرفته بود گفت:
"تام داره خیلی پُرعمق می‌شه. کتابای عمیقی می‌خونه که پر از لغتای گُنده‌س. چی بود این لغتی که چند..."
"آره، این کتابا همه‌ش علمی‌یه." تام بی‌صبرانه نگاهی به دی‌زی انداخت و با اصرار اضافه کرد: "این یارو همه جای قضیه رو حساب کرده، حلا دیگه این به عهده‌ی ما هس که نژاد برتر هستیم که مواظب باشیم این نژادهای دیگه اختیار کار رو از دست ما نگیرن."
دی‌زی چشمکی به سبعیت حواله‌ی خورشید سوزان کرد و به نجوا گفت: "باید بکوبیمشون."
میس بـِیکر گفت: شما باید تو کالیفرنیا زندگی کنین..." ولی تام چنان در صندلی خود جابه‌جا شد که سروصدای کار، حرف میس بیکر رو قطع کرد.
"موضوع اینه که ما سفیدِ نوردیک (Nordic) هستیم. من هستم، تو هستی و تو و..." و پس از یک لمحه تردید دی‌زی را هم با اشاره‌ی سر مشمول ساخت. دی‌زی دوباره به من چشمک زد. "... و ما همه‌ی چیزایی رو که جزءِ تمدنه مثل علم و هنر و غیره به‌وجود آوردیم. می‌فهمی؟"...

(گتسبی بزرگ / اسکات فیتس‌جرالد / ترجمه: کریم امامی)


  photo: Segregated Water Fountains 1950 - Elliott Erwitt