famished
من به فکرِ یه اتاق اندازهی تو واسه خواب
تنِ من خاکِ منه، ساقهی گندم تنِ تو
تنِ ما، تشنهترین تشنهی یک قطرهی آب
بوی گندم مال من هر چی که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من هر چی میکارم مال تو *

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
* بخشی از ترانهی بوی گندم
پینوشت: یک خواب سورئال- خواب دیدم که توی ایستگاه مترو بودم. نه از این متروهایی که همگی هر روز سوار میشویم. اصلاً متروهایی که من در خواب میبینم فکر نکنم هیچ جای دنیا ما به ازای خارجی داشته باشد. آره، جمعیت زیادی توی ایستگاه حضور داشت و بر اثر فشار جمعیت من یکهو افتادم اون وسط، نزدیک ریل مترو. انصافاً خیلی ترسیده بودم. هی با خودم میگفتم که نکنه الان قطار سر برسه و من رو به [...] بده. در همین حِیث و بیث که داشتم فریاد میزدم که آهای یکی منو نجات بده، کمک... (و جالب اینجا بود که هیچ کدام از حاضرین در ایستگاه هیچ عکسالعملی نشان نمیدادند و جالبتر اینکه رو به روی من چند تا از دوستای نامرد دبیرستانیم نشسته بودند و داشتند دربارهی یک موضوع مزخرف حرف میزدند.) بعد از گذشتن مدت زمان کوتاهی،اتفاق خیلی عجیبی افتاد. یک وانت نیسان از مسیر قطارها نمایان شد و من داشتم هی به اون علامت میدادم که لامصب من این وسطم نیای روی ما یکوقت! ولی نه، اون در نقش فرشتهی نجات بود؛ جلوی من که رسید، زد روی ترمز و یک آقای قوی (چیزی در مایهی حضرت موسی) به نزدیکم آمد و منو بلند کرد گذاشت بالای سکو و بعد از این عمل انساندوستانه از همون مسیری که آمده بود، برگشت... خواب من همینجا تموم شد.
بدینوسیله از تمام رانندگان نیسانی که در سراسر کائنات، باعث نجات جان همنوعان خود میشوند، تشکر بهعمل میآید.




