Prosperity

کمتر اتفاق می افتد که خواسته ها و تمایلات یک فرد برای ارزانی داشتن به انسانیت، تحقق یابد، ولی درباره ی ونسان چنین رخ می دهد. تمایلات ونسان در نامه ای به تئو که همچون وصیت نامه ی او می نماید، مشهود است:

من قادرم در این دنیا به کمک نقاشی و بدون احساس نیاز به خدای مهربان گام بردارم، اما من انسانی رنج دیده ام و نمی توانم بدون آنچه بزرگتر از من است، به حیات خود ادامه دهم. تمامی زندگی من در نیروی خلاقیت خلاصه شده است. می خواهم مردان و زنان را به شکلی جاودانه به تصویر بکشم و آنانی را که پیش از این با هاله ای قدسی بر گرد سرشان نقاشی می شدند، با تاباندن نور و لرزش رنگ های خود دوباره بنمایانم. می خواهم عشق میان زن و مرد را به کمک دو رنگ مکمل یکدیگر نشان دهم و این عشق را با مخلوط کردن رنگ ها و ایجاد تضاد میان آن ها و بیش از همه، به کمک لرزاندن رنگ ها در کنار هم بنمایانم. می خواهم این کار را با کشیدن حالت روحانی ستاره ای در خشان از میان زمین تیره و تار نمایش دهم.

Vincent van Gogh - Noon Rest

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت: نقل از کتاب ونسان ون گوگ، هربرت فرانک، نشر هرمس

mourning

ونسان در روستای ایسله ورث (Isleworth) به آرزوی دیرینه ی خود رسید و توانست از بالای کرسی خطابه برای روستاییان آن ده کوچک سخنرانی کند. این کشیش تازه کار موفق شده بود تا در برابر روستاییان دهی محقر که در کلیسایی کوچک و ساخته از چوب، گرد هم آمده بودند، سخن بگوید و مخاطبان ساده دل خود را شگفت زده سازد:
غم و اندوه از ارزشی به مراتب بیشتر از شادی برخوردار است، زیرا به سوگ نشستن، جلای جان و صفای دل را به همراه خواهد آورد.
تئو، برادرت در روز یکشنبه هفته گذشته برای نخستین بار در خانه ی خدا خطبه خواند. در جایی که بر سر درش این عبارت به چشم می خورد: "قصدم همانا ارزانی داشتن صلح و محبت به اینجاست." 

Vincent van Gogh - Harvest Landscape

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت: نقل از کتاب ونسان ون گوگ، هربرت فرانک، نشر هرمس

(البته بعد ها ونسان از مسیحیت فاصله گرفت.)