بعضی از حافظ پژوهانِ غالی*، که حافظ را زاهد و عابد و سجاده‌نشین می دانند، برآنند که شراب و شاهد یا می و مطرب و باغ و بهار و یار و ساقی و سایر مظاهرِ لذت و زیبایی در شعر او، نمادهای عرفانی هستند. این غلو و افراط پذیرفتنی نیست. حافظ در شعرش با زهد و توبه و طامات مخالفت می‌ورزد، آن وقت ما ادعا کنیم که اهل زهد و توبه و طامات است؟ در حالی که صراحت او جای هیچ توجیه و تأویلی باقی نگذاشته است: ما مردِ زهد و توبه و طامات نیستیم / با ما به جام باده‌ی صافی خطاب کن
در جای دیگر نوشته‌ام: "آیا همه‌ی باده‌های حافظ عرفانی است؟ پاسخ صریح بنده منفی است. چرا که اصولاً در اینکه حافظ، عارف بوده باشد، یعنی عارفِ تمام‌عیارِ رسمیِ حرفه‌ای شک است. بینش عرفانی، غالب بر نگرش حافظ نیست و حافظ از چنان نگرشِ طنزآمیز و شک‌آلودی برخوردار است که به او اجازه‌ی عارف بودن، فی‌المثل نظیر مولانا را نمی‌دهد. می‌توان افزود که روحیه‌ی اعتراض و انتقاد مداوم او در مسائل دینی و عرفانی، با صلح و صفا و خشنودی و خرسندی عارفانه جور درنمی‌آید. نیز صَحو** و هشیاری او با سُکر و شیدایی عرفان. البته عارفان هشیار هم داریم، ولی نه به هشیاری حافظ..."
یکی از دلایلی که مارا از عارف‌انگاری تمام‌عیار حافظ بازمی‌دارد، نشاطِ زندگی‌دوستی و اغتنام حیات و ستایشِ ناز و نعیم دنیوی است که دیوانش مالامال از آن است. حال آنکه آثار عرفا مبتنی بر نیست‌بنیادی جهان و زهد و اِعراض از دنیا و "الدنیا سجن المؤمن" است. عرفان بدون زهد و پارسایی معنا ندارد؛ و حافظ: پارسایی و سلامت، هوسم بود ولی / شیوه‌ای می‌کند آن نرگسِ فتّان که مَپُرس...

(حافظ / بهاءالدّین خرمشاهی)



photo: Steve McCurry
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
* غالی: غلو کننده
** صحو: هشیاری