فرشتهی گرانبار از نشاط، آیا تشویش را میشناسید،
خجلت و پشیمانی و گریه و ملال را
و وحشتهای سر در گمِ آن شبانِ هولناک
که دل را میفشارد، همان گونه که کاغذی را مچاله کنند؟
فرشتهی گرانبار از نشاط، آیا تشویش را میشناسید؟
فرشتهی گرانبار از خوبی، آیا نفرت را میشناسید،
مشتهای گره شده در تاریکی و اشکهای زهرناک را،
بدان هنگام که انتقام، صلای دوزخی خود را در میدهد
و فرمانروای ارادههای ما میگردد؟
فرشتهی گرانبار از خوبی، آیا نفرت را میشناسید؟
فرشتهی گرانبار از سلامت، آیا شب را میشناسید،
که سرتاسرِ دیوارهای بلندِ خستهخانهی آهکی رنگ،
چون از شهر بهدَرشُدگان، پایکشان میگذرد،
خورشیدی کمیاب میجوید و لبها را میجنباند؟
فرشتهی گرانبار از سلامت، آیا شب را میشناسید؟
فرشتهی گرانبار از زیبایی، آیا چین و چروک را میشناسید،
و بیم پیر شدن را،
و آن رنجِ پلیدِ خواندنِ وحشتِ نهانی از دلبستگی
در چشمان کسی که مدتها چشمانِ حریصِ ما درآن خیره شدهاند؟
فرشتهی گرانبار از زیبایی، آیا چین و چروک را میشناسید؟
فرشتهی گرانبار از سعادت و شادی و روشنی،
داوودِ محتضر اگر میبود
1،
از بوی بدنِ جادوی تو شفا میطلبید،
اما من، ای فرشته، از تو نمیخواهم مگر دعا،
فرشتهی گرانبار از سعادت و شادی و روشنی!
(شارل بودلر/ ترجمه: محمدعلی اسلامی ندوشن)

Vincent Vidal - Apollonié Sabatier
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1- اشاره
به داوود پیغمبر: " و داوودِ پادشاه پیر و سالخورده شده، هر چند او را لباس
میپوشانیدند لیکن گرم نمیشد * و خادمانش وی را گفتند 'بهجهت آقای ما
پادشاه، باکرهی جوان بطلبند تا به حضور پادشاه بایستد و او را پرستاری
نماید و در آغوش تو بخوابد تا آقای ما پادشاه گرم بشود' * پس در تمامی حدود
اسرائیل دختری نیکو منظر طلبیدند و اَبیشَکِ شونمیّه را یافته، او را نزد
پادشاه آوردند * و آن دختر بسیار نیکومنظر بود و پادشاه را پرستاری نموده
او را خدمت میکرد، اما پادشاه او را نشناخت* " (تورات/ کتاب اول پادشاهان/
باب اول/ آیه 1-4)
پینوشت اول: کلمهی "فرشته" در شعر به "مادام ساباتیه"، معشوقهی بودلر (که در نقاشی دیده میشود)، دلالت دارد.
پینوشت دوم: امروز برای دقایقی بازی فوتبال استقلال و پیکان را دیدم و متوجه چیز غریبی شدم. روی پیراهن استقلال سه تبلیغ تجاری به چشم میخورد (دو تا در پشت، یکی در جلو). درست است که میگویند سرمایهداری لجام گسیخته در کشورهای جهان سوم بیداد میکند. برای این امر میتوان شاهدهای فراوانی را مثال زد: رشد بیرویه انواع مؤسسات مالی اعتباری، کاهش تولیدات داخلی، تعویق حقوق کارگران، رشد نرخ بیکاری، جلوگیری از ایجاد هر نوع تشکّل صنفی، ساخت و ساز غیر اصولی، بیتوجهی به مسائل زیستمحیطی و... که کمکم در بین مردم نهادینه میشود و حساسیت نسبت به آنها کاهش یافته و در مواقعی به هنجار و نُرم تبدیل میگردد در صورتی که در کشورهای مهد سرمایهداری نهادهای مردمی اگرچه کجدار و مریز با این عوارض مقابله میکنند... سخن طولانی نشود، من به خاطر ندارم که مثلاً یک باشگاه باسابقهی اروپایی دو تبلیغ تجاری روی پیراهن داشته باشد. غالباً اسپانسرهای باشگاههای ورزشی به صورت انحصاری هستند بهطوریکه گاه نامِ بِرَند با نام باشگاه برای سالها عجین میشود (منچستر یوناید و شارپ در دوران نوجوانی من اینچنین بودند). به هر روی این پدیده عجیب نیز مانند سایر پدیدههای خارقالعادهی دیگر که در اینجا اتفاق میافتد، گویای اوضاع آشفتهی امروز ایران است؛ گفت که: هر دم از این باغ بری میرسد / تازهتر از تازهتری میرسد...