رکورد غم‌انگیز ایرانیان در توجه به محیط زیست

مقاله‌ی زیر، نوشته‌ی ارزشمندی است از دکتر صادق زیباکلام در رابطه با مشکلات زیست محیطی در ایران که کم‌کم در حال تبدیل شدن به یک معضل لاینحل است. نگارنده‌ نکات خوبی را در رابطه با غفلت و عدم توجه مردم و مسئولین برشمرده است (از قبیل تولید بیش از حد زباله و پخش آن در طبیعت، آلوده کردن هوا و...)، اما گویی فراموش کرده که بخش زیادی از کم آبی‌های سال‌های اخیر که منجر به کاهش آب دریاچه‌ی ارومیه و تالاب انزلی، خشک شدن زاینده رود و... شده‌است، ناشی از روند رو به رشد دمای متوسط جو زمین می‌باشد که اتفاقاً اولین نشانه‌های آن در مناطق کم بارانِ کره زمین (نوار شمالی خط استوا) قابل رؤیت است. گرمایش جهانی تعادل آب و هوایی کره‌ی زمین را به‌هم زده و طبق پیش‌بینی‌ها تا سال 2015، 1.5 درجه سلسیوس به متوسط دمای جو، افزوده خواهد شد. جلوگیری از این نابودی یک عزم جهانی را می‌طلبد که البته در صدر آن ابرقدرت‌هایی مانند آمریکا و چین باید هر چه سریعتر الگوهای مصرف را تغییر داده و حجم گازهای گلخانه‌ای تولیدی را کاهش دهند... 

برای ما ایرانی‌ها محیط زیست چقدر اهمیت دارد؟ یا درست‌تر گفته باشیم ما ایرانی‌ها چه میزان به فکر و نگران محیط زیست هستیم؟ چقدر برایمان مطرح است که مقوله‌ای به نام محیط زیست وجود دارد، و ما در قبال حفظ، حراست و نگهداری از محیط زیست وظیفه داریم و مسوول هستیم و قس علیهذا؟ مرادم از «ما ایرانی‌‌ها» در حقیقت هم مردم ایران است و هم مسوولان اعم از نمایندگان مجلس، قوه مجریه، قوه قضائیه، مجلس خبرگان رهبری، مجمع تشخیص مصلحت نظام و سایر نهادها و ارگان‌ها. در مرحله بعدی مرادم از «ما ایرانی‌ها» خودم، همکاران دانشگاهی‌ام، جنبش دانشجویی، اصلاح‌طلبان، اصولگرایان، ائمه جمعه و جماعات، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، روزنامه‌نگاران، انصار حزب‌الله، بی‌دین‌ها، بادین‌ها، از ساکنان جردن، زعفرانیه و فرشته تا ساکنان جوادیه، نازی‌آباد و قلعه‌حسن‌خان و اسلامشهر است. در یک کلام ما 75میلیون ایرانی آزاده، سلحشور، سربلند، با یک پیشینه تمدنی پرافتخار که غرب و شرق وامدار پیشرفت و ترقیات فرهنگ و تمدن ما بوده‌اند، چقدر به فکر مقوله‌ای به نام محیط زیست هستیم؟


ادامه نوشته

16

در عالم ادعا و شعار ما همواره شعار داده‌ایم که در غرب به حقوق زنان تجاوز می‌شود؛ غربی‌ها دروغ می‌گویند که طرفدار حقوق زنان و طرفدار برابری حقوق زن و مرد هستند؛ در غرب از زنان استفاده ابزاری می‌شود؛ سرمایه‌داری حاکم در غرب با زن به عنوان یک کالای تجاری رفتار می‌کند.... و مطالبی از این دست. فکر نمی‌کنم کسی پیدا شود که این دست مطالب را در سخنرانی‌ها، مصاحبه‌ها و تحلیل‌های بسیاری از صاحب‌نظران دولتی، مسوولان، رهبران  مذهبی دولتی نشنیده باشد. تکمله این مطالب هم البته این است که بر خلاف ادعای غربی ها، این فقط در نظام و تفکر ایران اسلامی است که به حقوق واقعی زنان توجه شده، این فقط در ایران اسلامی است که زنان صاحب کرامت و ارزش واقعی هستند، از کرامت و جایگاه انسانی واقعی برخوردارند و قس علیهذا. اما هرازگاهی مسئولین ما ( همان هاکه تنها نگهبانان راستین حقوق زن در دنیا هستند)، تصمیمات و سیاست‌هایی را اتخاذ می‌کنند که غربی‌ها که فقط به زن نگاهی ابزاری، جنسی و تجاری دارند به خواب هم به عقلشان نمی‌رسد. از جمله این تصمیمات نحوه برخورد با دانشجویان دختر در مساله ورود به دانشگاه است.
در هفته سوم مرداد ماه و در حالی که صدها هزار خانواده در انتظار نتایج آزمون دخترانشان هستند دفعتاً اعلام شد که 36 دانشگاه در نزدیک به 77 رشته دختران را نمی‌پذیرند. طبیعی است که این خبر برای ده‌ها هزار دانشجوی دختری که علی‌القاعده ورودی‌های بالقوه این رشته‌ها می‌بودند چگونه دریافت شد. چه آنها و چه والدینشان باور نمی‌کردند که به این راحتی و مثل آب خوردن 36 دانشگاه در 77 رشته اعلام کنند که دانشجوی دختر نمی‌پذیرند. جالب است که هیچ‌کدام از مقامات و دستگاه‌های مرتبط با آموزش عالی و دانشگاه‌ها مسوولیت پذیرش این تصمیم را بر عهده نگرفتند.
شورای‌ عالی انقلاب فرهنگی که خود را متولی امر فرهنگی در مملکت می‌داند، یک کلام در این خصوص اظهار نظری نکرد گویی این مساله در زنگبار یا حبشه اتفاق افتاده است. وزارت علوم که از زمان روی کار آمدن اصول‌گرایان در سال 1384 هر امر دانشگاه‌ها و آموزش عالی را زیر نظر مستقیم خودش گرفته و بدون اجازه آن، دانشگاه‌ها یک لیوان آب هم حق ندارند بنوشند اعلام کرد که اطلاعی از کم و کیف این تصمیم نداشته و اخذ این تصمیم بر عهده خود دانشگاهها بوده. کمیسیون فرهنگ و آموزش عالی مجلس هم ایضاً اعلام کرد که ما اصلاً در جریان نبوده‌ایم. بخش قابل توجهی از این 77 رشته در رشته‌های مهندسی هستند اما در برخی از دانشگاه‌ها دختران از ورود به رشته‌هایی همچون مترجمی زبان انگلیسی، زبان و ادبیات فارسی هم محروم شده‌اند (از جمله دانشگاه بین‌المللی امام خمینی قزوین). دانشگاه علامه طباطبایی که تا قبل از روی کار آمدن اصول‌گرایان انصافاً جلودار علوم انسانی در کشور بود،از زمان ریاست جناب حجت‌الاسلام دکتر شریعتی از متفکرین اصول‌گرا، نه تنها آن پیشتازی را از دست داد بلکه رکورددار اخراج، تسویه، بازنشستگی اجباریی، جلوگیری از تدریس و انواع اقسام فشارها و اعمال غیر قانونی دیگر علیه اساتید "ناباب"، لیبرال و دگراندیش در دانشگاه علامه بوده، در این امر هم طبیعی است که جلودار شود. دانشگاه علامه حتی در رشته‌هایی چون مددکاری و علوم اجتماعی هم جلوی تحصیل دختران را گرفته است. فرض بگیریم که آنطور که شورایعالی انقلاب فرهنگی ، وزارت علوم و مجلس می‌گویند روح آنها هم از این ماجرا خبر نداشته و روسای دانشگاه‌ها (که اجازه آب خوردن هم ندارند) خود اراده و اعلام کرده‌اند که در این رشته و آن یکی و آن یکی‌، ما دانشجوی دختر نمی‌گیریم. حالا که فهمیده‌اند 36 دانشگاه کشور چنین تصمیمی گرفته‌اند چرا اقدامی نمی‌کنند؟
 دلیل دانشگاه‌های مربوطه هم مشخص است؛ یک بخش آن این است که دانشگاه‌های مربوطه می‌خواهند «سیاست جنسیتی» را به اجرا درآورند. یعنی می‌خواهند کلاس‌های دختران و پسران را جدا کنند و چون استاد و کلاس به اندازه کافی ندارند راه منطقی‌تر و ساده‌تر را برگزیده‌اند و اساساً از ورود دختران جلوگیری کرده‌اند. دلیل دیگر ( که بسیار بنیادی تر است) تفکری است که مدت‌هاست بر ذهن مسوولان و متولیان آموزش عالی کشور از شورایعالی انقلاب فرهنگی گرفته تا وزارت علوم و... رسوخ کرده که آن هم نگرانی و مخالفت با تحصیل دختران است. اصول‌گرایان فکر می‌کنند که تحصیل دختران در دانشگاه پیامدهای منفی اجتماعی دارد. از جمله اینکه پس از فارغ‌التحصیلی آنان راهی بازار کار می‌شوند و با توجه به کمبود شدید کار، آنان بخشی از مشاغل را اشغال می‌کنند. مشاغلی که اگر فارغ‌التحصیلان دختر آن را اشغال نمی‌کردند به فارغ‌التحصیلان پسر می‌رسید. از دید اصول‌گرایان این روند تاثیرات منفی بر مساله ازدواج می‌گذارد. دختران شاغل که حالا از خود درآمد و حقوق دارند خیلی اصراری به تن دادن به ازدواج ندارند. دیگر خود را کمتر «نان‌خور» پدر و مادر و «سربار» احساس می‌کنند. حتی بعضاً می‌توانند کمک خرجی هم برای خانواده‌شان باشند. از سوی دیگر با کاهش اشتغال پسران آنها کمتر می‌توانند به ازدواج فکر کنند. مشکل بعدی از دید اصول‌گرایان آن است که همسرانی که شاغل هستند کمتر حاضر می‌شوند هرگونه رفتار شوهران شان را تحمل کنند چون از خود درآمد دارند و اگر از خانه شوهرشان بیرون بیایند خود می‌توانند مخارج زندگی‌شان را تامین کنند. دست کم یکی از دلایل جدی بالا رفتن میزان طلاق در میان اقشار تحصیلکرده تا حدودی استقلال نسبی اقتصادی است که به واسطه بالا رفتن تحصیلات زنان به وجود آمده.
اصول‌گرایان بدون آنکه رسماً اعلام کنند خیلی هم بدشان نمی‌آید که دختران وارد دانشگاه نشوند. از یک سو شانس پسران فارغ‌التحصیل برای یافتن کار بیشتر می‌شود و در نتیجه احتمال ازدواجشان هم بیشتر می‌شود و از سوی دیگر و در بلندمدت نسلی از زنان به وجود می‌آیند که علی‌الاغلب دیپلمه هستند و بیکار و در نتیجه عملاً بیشتر مجبور خواهند شد تحمل همسران نان‌آورشان را بکنند. از این بابت هم یک توفیق اجباری به وجود می‌آید که نرفتن دختران به دانشگاه کمک به پایین رفتن نرخ طلاق هم می‌کند. در عین حال تفکیک جنسیتی هم در عمل صورت گرفته و دانشگاه‌ها مجبور نیستند که به زحمت افتاده و برای دختران و پسران کلاس درس و استاد جدا داشته باشند.اساساً یک کار مهم‌تر هم می‌توان کرد؛ با از بین بردن دختران جلوی خیلی از مشکلات و مسائل دیگر را هم می‌شود گرفت. واقعاً که اعراب قبل از اسلام خیلی هم به بیراهه نرفته بودند.
 
 بگذریم برویم بسروقت حرفهای شیرین خودمان. داشتم می‌گفتم که در غرب از زنان استفاده ابزاری... و این فقط در ایران اسلامی است که...

(برگرفته از مقاله‌ی حقی به نام حق تحصیلات دانشگاهی برای دختران نوشته‌ی صادق زیباکلام)


Tehran : the university (1976) - Bruno Barbey

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پی‌لینک: حذف پذیرش دختران از 77 رشتهی 36 دانشگاه

پی‌نوشت: 16 آذر است امروز و این روز نیز کم‌کم دارد فراموش می‌شود چون قدرت مسلط این‌گونه می‌خواهد. دانشگاه‌ها به کارخانه‌ی واحد پاس‌کُنی تبدیل می‌شوند چون قدرت مسلط این‌گونه می‌خواهد، واحد پاس کرده‌ها کرور کرور از کشور به بهشتِ! کشورهای غربی سرازیر می‌شوند چون قدرت مسلط این‌گونه می‌خواهد..... گزارشگر شبکه‌ی خبر از موتور سوار پرسید: "نظرتون راجع‌به هوای امروز و این بارون چیه؟"، موتورسوار در حالی که خیسِ خیس شده بود با خنده گفت: "قُربون خدا برممم." رئیس سازمان حفاظت از محیط زیست زمانی گفته بود:"باد، تعیین کننده‌ی غلظت مواد آلاینده در استان تهران است." (نقل به مضمون) پس ای خدایان، رحم آرید بر ما! ای بادها در دشت‌ها جولان دهید و شهرها را درنوردید. و ای ابرها بی‌دریغ ببارید... تا دوباره صبحِ شنبه فرا رسد، کارخانه‌ها بیش از پیش بتازند و تک سرنشین‌ها در اتاقک‌های گرم و راحت موسیقی گوش دهند... 

حلالیّت

صادق زیبا‌کلام از آن چهر‌ه‌هایی ست که همواره از دو طرف مورد حمله قرار می‌گیرد. گروهی او را لیبرال و غرب‌زده می‌دانند (که البته تا حدی هم بی‌راه نیست) و از طرف دیگر کسانی او را سازشکار، عامل فلان مقام، مأمور جمهوری اسلامی و... معرفی می‌کنند. ولی من جدای از تمام این قضاوت‌ها برای شخصیت وی و حرف‌هایش ارزش قائلم و تصویر او با آن دو بنده‌ی معروف که در میزگردهای شبکه‌ی چهار حاضر می‌شد و در نقش منتقد با مهمانِ خودیِ1 برنامه جدل می‌کرد از نوجوانی در ذهنم مانده است. مطالب زیر برگرفته از مصاحبه‌ی او درباره‌ی انقلاب فرهنگی ست و صحبت‌های جالبی ست که حداقل می‌تواند بخشی از واقعیتِ آن سال‌ها را انعکاس دهد، که به صورت گزیده در ادامه مطلب آمده است. برای اصل گفتگو به لینک داده شده، مراجعه شود.

آنجا گفتم كه من رسماً و علناً حلاليّت مى‌‏طلبم. حلال كنيد من را، از خدا هم توبه مى‌‏كنم به خاطر ضرر و زيانى كه متوجه خيلی‌ها شد براى اينكه از دانشگاه اخراج شدند. به علاوه بى‌‏خود و بى‌‏جهت دانشگاه را دو سه سال بستيم، منتها نيتمان واقعاً خير بود. يعنى من واقعاً فكر مى‌‏كردم يك چيزى وجود دارد به‏‌نام مديريت بازرگانى كه به درد ايران مى‌‏خورد؛ يك چيزى به همين اسم هم وجود دارد كه به درد واشنگتن مى‏‌خورد، همين طور ساير رشته‌‏ها. بنده الان مى‌‏فهمم كه سخن از اين غير علمى‌‏تر و احمقانه‌‏تر وجود ندارد. مهندسى مكانيك يكى است، علوم اجتماعى يكى است. ما نوعى جامعه‌‏شناسى نداريم كه در چين بايد آموزش داد چون آنها كمونيستند، نوعى جامعه‌‏شناسى در جمهورى اسلامى ايران بايد تدريس شود چون ما اسلام به‏‌اصطلاح ناب محمدى هستيم، يك جور جامعه‏‌شناسى در عربستان چون آن‌ها اهل اسلام آمريكايى هستند، يك جامعه‏‌شناسى در آمريكا و غيره. اين نشان مى‌‏دهد كسى كه اين را مى‌‏گويد اصلاً نمى‌‏داند جامعه‏‌شناسى يعنى چه. تازه اين را الان به ‏سختى مى‌‏توانى بگويى، توى دهانت مى‌‏زنند، چه برسد به سال شصت و شصت و يك.

(زیباکلام، صادق، رسماً و علناً حلالیّت می‌طلبم‏، ماهنامه تحلیلی-آموزشی لوح، شماره‌ی پنجم، مرداد ۱۳۷۸)


سیاهکل - نقاش: بیژن جزنی

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

1- اشاره به دسته‌بندی شخصیت‌ها به خودی و غیر‌خودی.

ادامه نوشته