مانند اورفه1
روی سیم های زندگی، مرگ را می نوازم
و در وصف زیبایی زمین
و زیبایی چشمان تو، که بر آسمان حکم می رانند
تنها می توانم سخنانِ تاریک بگویم.
فراموش نکن که تو نیز در آن صبح‌گاهی که بسترت
هنوز از شبنم و میخک نمناک بود،
ناگهان رودِ تاریک را دیدی
که از کنار تو می گذشت.
آنگاه من به سیم سکوت،
که روی موج ِ خون کشیده شده بود، زخمه زدم
و به قلبِ تو که هنوز می تپید:
حلقه ی موی تو
به سایه های موی شب تبدیل شد
و دانه های سیاه برف
بر چهره ی تو فرو ریخت.
اگر اکنون به تو احساس تعلق می کنم،
از آن روست که می توانم مانند اورفه
روی سیمِ مرگ، زندگی را بنوازم
تا چشم تو، که برای همیشه بسته است،
مرا آبی کند.2

(اینگه بورگ باخمان)


George Frederick Watts - Orpheus and Eurydice

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

1- اورفه (Orpheus) از اسطوره‌های یونانی، شاعری بود كه حتی می توانست حيوانات وحشی را افسون كند.اما سروده هايش ميان او و همسرش اوريديس جدايی انداخت و مرگ، زن را از او گرفت. اورفه در جستجوی همسر به جهان زیرین (مردگان) رفت و مرگ را چنان افسون كرد كه او پذيرفت اوريديس را به دنيای زندگان بازگرداند امّا به یک شرط: وقتی که اوریدیس از پی او می آید، او نباید سر برگرداند و به آن زن نگاه کند، مگر آن هنگام که از دنیای زیرین به در آمده و به دنیای بالا رسیده‌ باشند... اکنون به جایی رسیده بود که تیرگی از بین رفته بود و هوا اندکی خاکستری رنگ شده بود. بعد خودِ وی شادمانه پا در روشنایی گذاشت. پس از آن سر برگرداند تا به اوریدیس نگاه کند. هنوز زود بود، زیرا اوریدیس کماکان در دنیای مردگان بود و از مغاک بیرون نیامده بود. زن بار دیگر به درون تاریکی دنیای زیرین لغزیده بود. فقط صدای ضعیف خداحافظ او را شنید.

2- ترجمه: تورج رهنما