خودکشی
نوشتهی زیر، تکههایی از مقالهی پشت دریاها شهریست به قلم کامیار عابدی میباشد. وی مدتی را در ژاپن به تدریس زبان فارسی پرداخته و این مقاله حاصل حضور او در کشور آفتاب تابان است.
ماه دوم اقامتم در ژاپن است: یک روز قبل از ورود به کلاس سال اول، پسر بیستوپنج ـ شش سالهای سر راهم قرار میگیرد. اجازه میخواهد که در کلاس شرکت کند. میگویم خواهش میکنم. پس از مدتی بیشتر با او آشنا میشوم. معلوم میشود که در رشتهای دیگر درسش را به پایان برده است. اما دلبستهی دختری است که در رشتهی زبان و ادبیات فارسی درس خوانده است. اکنون با فارسیخوانیاش میخواهد به او اثبات کند که دوستش دارد. دو ـ سه ماهی به کلاس میآید. تشویقش میکنم. سرانجام، روزی در آغاز نیمسال بعد با چهرهای سخت اندوه/محنتزده مطلبی را به من میگوید: دختر یاری دیگر برگزیده است. بعد از آن دو ـ سه باری میبینمش. اما یکباره غیبش میزند. امیدوارم به خودکشی دست نزده باشد!...
تبدیل نام بینالمللی کشورمان از پرشیا (Persia) به ایران (Iran) کار پسندیدهای نبود. چراکه بار فرهنگی، سیاسی و اجتماعی پرشیا در اغلب زبانها، از جمله زبان ژاپنی، یادآور همهی تاریخ ماست. حاصل این کار ناپسند آن شده که بسیاری ایران را کشوری عربی میپندارند یا با عراق (Iraq) اشتباه میکنند. کار ناپسند دیگر تبدیل غیررسمی نام بینالمللی زبان کشورمان از پرشین (Persian) به فارسی (Farsi) است. در این تبدیل هم، همهی بار تاریخی زبان ملی و منطقهای فارسی در زبانهای دیگر غایب است. به هر روی، تبدیل نام بینالمللی کشور، گویا، به دستور صریح رضاشاه بود و تبدیل نام بینالمللی زبان کشور، حاصل موج مهاجرت وسیع ایرانیان در دهههای ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۰ میلادی به اروپا و آمریکای شمالی..
جوانهای ژاپنی از آنچه در غرب میگذرد، آگاهاند. البته، به ویژه، از نظر پوشش تاثیرهایی از آن پذیرفتهاند. روی هم رفته، به این نتیجه رسیدهام: کشوری که پدربزرگهایشان را به زانو در آورد میپسندند. در مقابل، تا کنون جوانی را ندیدهام که مشتاق اقامت دائمی در غرب باشد، مشتاق سفر و آموختن چرا. نکتهی اخیر بیشک، ربط مستقیمی دارد با رفاه و امنیت نسبی در کشورشان...
دانشجویی اهل فوکویی (Fukui) برایام از صخرهای در این شهر سخن میگوید. نام این صخره را «صخرهی خودکشی» گذاشتهاند (شنیدهام در دو ـ سه شهر دیگر هم چنین جاهایی وجود دارد). گویا جای وسوسهانگیزی برای خودکشی باشد! شخصی از اهالی شهر پیشقدم شده است و در آنجا نگهبانی میدهد تا مگر بتواند اقدامکنندگان به خودکشی را با گفتوگو منصرف کند. صحنهای است بسیار غمانگیز، انساندوستانه و البته، شاعرانه! در ژاپن هم میانگین طول عمر بالاست و هم آمار خودکشی. البته، شاید بهتر باشد که میان سنخ خودکشی در این کشور با نوع خودکشی در کشورهای دیگر فرق بگذاریم. چراکه خودکشی در ژاپن اجرای یک آیین است. با این همه، بعید است مشکل تقابل آنهمه امید و این همه ناامیدی در ذهنِ «من»ِ ایرانی که خودکشی در کشورش، هم قبل و بعد از اسلام، کار نکوهیده بوده است، به این آسانی حل شود...معبدی و انتظاری، سکوتی و ابدیتی: در هر شهر و ناحیه و دهکدهای میتوان معبدی شینتویی یا بودایی یافت و دمی غنود. فضای اغلب معبدها به صورتی دلپذیر طراحی شده است. با پاکیزگی هر چه تمامتر هم نگهداری میشود. در موضوع دین/آیین ژاپنیها، سهراب سپهری(۱۳۰۷-۱۳۵۹) به درستی بر این عقیده است که اندیشهی ژاپنی به اصول جدی کنفوسیانیسم نرمی میبخشد و ریاضتِ کُشندهی هندی را بدل میکند به فراغتی دلپذیر...
Tokyo Story - director: Yasujiro Ozu
Tokyo Story - director: Yasujiro Ozu