راهِ کلمات
من هم میتوانستم
مثل تمام زنان
آینهبازی کنم
میتوانستم قهوهام را در گرمای تختخوابم
جرعه جرعه بنوشم
و وراجیهایم را از پشت تلفن پیبگیرم
بیآنکه از روزها و ساعتها
خبری داشته باشم
میتوانستم آرایش کنم
سرمه بکشم
دلربایی کنم
و زیر آفتاب برنزه شوم
و روی امواج مثل پریهای دریایی
برقصم
میتوانستم
خود را به شکل فیروزه و یاقوت
درآورم
و مثل ملکهها بخرامم
میتوانستم
کاری نکنم
چیزی نخوانم و ننویسم
و تنها با نور و لباس ها و سفرها سرگرم باشم
میتوانستم
شورش نکنم
خشمگین نشوم
با فاجعهها مخالفت نکنم
و در برابر رنجها فریاد نزنم
میتوانستم اشک را ببلعم
سرکوب شدن را ببلعم
و مثل همهی زندانیها با زندان کنار بیایم
من میتوانستم
سؤالات تاریخ را نشنیده بگیرم
و از عذاب وجدان فرار کنم
من میتوانستم
آهِ همهی غمگینان را
فریاد همهی سرکوبشدگان را
و انقلاب هزاران مرده را
ندیده بگیرم
اما من به همهی این قوانین زنانه
خیانت کردم
و راه کلمات را برگزیدم.
(سعاد الصباح / ترجمه: وحید امیری)

مثل تمام زنان
آینهبازی کنم
میتوانستم قهوهام را در گرمای تختخوابم
جرعه جرعه بنوشم
و وراجیهایم را از پشت تلفن پیبگیرم
بیآنکه از روزها و ساعتها
خبری داشته باشم
میتوانستم آرایش کنم
سرمه بکشم
دلربایی کنم
و زیر آفتاب برنزه شوم
و روی امواج مثل پریهای دریایی
برقصم
میتوانستم
خود را به شکل فیروزه و یاقوت
درآورم
و مثل ملکهها بخرامم
میتوانستم
کاری نکنم
چیزی نخوانم و ننویسم
و تنها با نور و لباس ها و سفرها سرگرم باشم
میتوانستم
شورش نکنم
خشمگین نشوم
با فاجعهها مخالفت نکنم
و در برابر رنجها فریاد نزنم
میتوانستم اشک را ببلعم
سرکوب شدن را ببلعم
و مثل همهی زندانیها با زندان کنار بیایم
من میتوانستم
سؤالات تاریخ را نشنیده بگیرم
و از عذاب وجدان فرار کنم
من میتوانستم
آهِ همهی غمگینان را
فریاد همهی سرکوبشدگان را
و انقلاب هزاران مرده را
ندیده بگیرم
اما من به همهی این قوانین زنانه
خیانت کردم
و راه کلمات را برگزیدم.
(سعاد الصباح / ترجمه: وحید امیری)

photo: Gueorgui Pinkhassov
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پینوشت: گوش چپم کیپ شده. خِلاص. وقتی گوش راستم روی بالش باشه دیگه هیچی نمیشنوم. خِلاص. این قضیه باعث شده امروز بعد از ناهار، سه ساعت و ربع در خواب باشم و وقتی بیدار شدم در حد کربلا تشنه. خِلاص. به صورت غیر ارادی نصف یه هندونه رو رفتم تو کارش. خِلاص. الان دارم توی رگهام حسّش میکنم. خِلاص.
+ نوشته شده در جمعه هجدهم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 19:41 توسط بابک
|